webnovel

why not club..!

lotous3715 · LGBT+
Not enough ratings
2 Chs

2

آه کشیدم و به تابلو نگاه کردم..

Why not

تابلویی که رنگ و روش رفته... و اگه خیلی دقت کنی یه کلاب کوچیک اون کنار نوشته شده..

مجبورم برگردم... مجبورم به خاطر کار کوفتی به این گی کلاب کوفتی برگردم..

برای بار چندم آه کشیدم و رفتم تو..

-هی پسر.. خوش اومدی..

با تاسف به اطراف نگاه میکردم..

غروب شده بود و مردم شروع کرده بودن..مست کردن.. مخ زدن و تهش یه تخت...

+چی کار باید بکنم؟

آقای پارک بی توجه به حرفم منو سمت یه راه رو هل داد..

-دیشب کجا غیبت زد؟ گفتم بمون با گروه آشنات کنم..

+نشد بمونم.. یه مشکلی پیش اومد..

با رسیدن به یه اتاق که روش جمجمه های عجیب چسبونده بودن ایستاد...

-ببین نامجون... یه کم کله خرن.. اما هیچی تو دلشون نیست.. اگه چیزی گفتن ناراحت نشو..

سرمو تکون دادم و لبخند زدم..دستشو سمت دستگیره برد اما دوباره برگشت..

-و راستی اصلا سر به سر شوگا نزار هر چی خواست بهش بده.. به کوک توهین نکن وگرنه وی نصفت میکنه... به جین نگو زشتی.. و هیچوقت... تاکید می‌کنم هیچوقت جیمین رو لمس نکن..

سردرگم خواستم بپرسم اینا اصلا کی هستن اما درو باز کرد و هولم داد...

-سلام بچه ها.. به عضو جدید خوش آمد بگین..

با تعجب به پسرای رو به روم زل زدم..

بدبخت شدم و هیچ راه برگشتی ندارم... همون کسایی که احتمالا شرط گذاشتن رو من.. که جین میتونه ببوستم؟ فاک به این شانس..

آه کشیدم و سعی کردم به نیشخنداشون توجهی نکنم..

یکم خم شدم و همزمان گفتم:

+کیم نامجونم. عضو جدید گروهتون.. امیدوارم باهم کنار بیا..

هنوز حرفم تموم نشده بود که یکی زد رو باسنم..

آخ بلندی گفتم و برگشتم به قیافش نگاه کنم..

-جون باو.. چه منظره ای..

پسری که خودشو جین معرفی کرده بود لبخند زد و گفت:

-اوه لباشو نچشیدی.. اوم محشره..

و زبونشو تحریک امیز رو لبش کشید..

با تعجب به جمع منحرفشون نگاه میکردم.. زبونم عملا قفل کرده بود..

و متاسفانه آقای پارک نبود که نجاتم بده..

آه کشیدم و سعی کردم بی خیال رفتار کنم... و حرفاشون راجب باسن، سایز احتمالی عضوم، رون هام و هزار تا چیز دیگه رو نادیده بگیرم..

گوشیمو درآوردم و به ساعت نگاه کردم..

بی هدف زل زده بودم..

اصلا چرا مجبورم همچین جایی کار کنم؟

معلومه چون به پول نیاز دارم.. و متاسفانه فقط تو زمینه آهنگ سازی، خوندن و نوشتنش خوبم.. و تو هر چیزی به جز موسیقی افتصاحم..

پسری که باسنمو مورد عنایت قرار داده بود رو پام نشست و لباشو لیسید..

-نمیخوای لباساتو دراری؟

سعی کردم از خودم جداش کنم اما دستاشو دور گردنم حلقه کرده بود.. بیخیال شدم و گفتم:

-ترجیح میدم فعلا باهاتون آشنا شم.. البته مجبورم

-اوه چه مودب.. ببین سوسول خان من شوگام و یکی از نعمت های بهشتیه که رو پات نشستم...لذت ببر.. اشکال نداره کاملا بهت اجازه میدم..

و چشمکی زد..

آه کشیدم و به بقیه نگاه کردم..

خب.. ویکوک... یه کاپل عجیب.. اما جذاب..

هوپمین؟! هوپی که دیوونه وار به جیمین علاقه داره و وقتی سعی کردم بهش دست بدم نزدیک بود با نگاهش قورتم بده..

جین که همون شب قبل فهمیدم خودخواه و عوضیه.. و همچنان با نگاه عجیبی به لب هام زل زده بود.. هر بار که سرمو برمیگردوندم و چشمم بهش میفتاد تنم میلرزید..

متاسفانه لیدر گروه عه..

و شوگا که همچنان رو پام نشسته بود..

نگام سمت خالکوبی دستاش و گردنش رفت.. اما چشامو کنترل کردم..

لباس هاشون خیلی خفن بود.. و متاسفانه تتو و پرسینگاشون داشت جذبم می‌کرد..

پیرهن مردونه آبی آسمونی من بین اتاق قرمز مشکی و لباس اونا مضحک بنظر می‌رسید...

-شما کی ها تمرین میکنین؟ کی ها اجرا دارین؟..

سرگرم پرسیدن سوال بودم و حواسم نبود دستمو روی پهلوی شوگا کذاشتم.. طبق عادتی که برا بغل کردن خواهر زادم میزارم...

شوگا لبخند زد و سرشو نزدیک تر کرد..

-خودت کرم داری ها..

سوالی نگاه کردم...

-دستت کجاست هوم؟

سرمو پایین آوردم و با دیدن دستم سریع بر داشتمش..

+از قصد نبود.. قسم میخورم..

-اشکال نداره بیبی..من که بهت اجازه دادم..

سرشو نزدیک تر آوردم اما با حرف جین عقب کشید..

-پاشید بریم تمرین کنیم.. امشبم میتونین لاس بزنین.. فردا اولین اجرامونه و این بچه مثبت هیچی بلد نیست...

شوگا بلند شد و زیر لب غر زد..

-فاک بت.. احمق عوضی

بعد زبونشو درآورد و با پرسینگ لبش بازی کرد..

پیرهنمو تو تنم صاف کردم و آه کشیدم..

من بین اینا تلف میشم..